هیئت منتظران مهدی(عج) شهرک شکوفه

برنامه های هیئت و مسائل پیرامون مهدویت و .......

هیئت منتظران مهدی(عج) شهرک شکوفه

برنامه های هیئت و مسائل پیرامون مهدویت و .......

نگاهى به وضعیت شیعیان عربستان

نگاهى به وضعیت شیعیان استان شرقى عربستان و روابط با حکومت مرکزى/ سومین جمعیت شیعه در جهان عرب

شیعیان در منطقه شرق عربستان ساکنند، این منطقه از نظر استراتژیک مهم ترین ناحیه عربستان به شمار مى رود، زیرا اکثر چاه هاى نفت در این منطقه واقع شده اند و مناطق «غوار» و «قطیف» بزرگترین حوزه هاى نفتى جهان مى باشند. از سوى دیگر شیعیان استان شرقى عربستان در ثبات اقتصادى و سیاسى کشور در سطح داخلى و بین المللى نقش عمده اى ایفا مى کنند، بدیهى است این امر تجارت جهانى و امنیت بین المللى را تحت الشعاع قرار مى دهد.  

 

 
 
 

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

 
 

علاوه بر این 95- 90 درصد از در آمد کشور و 15 درصد از نفت جهان از این ناحیه تامین مى شود و کارگران شیعه، بین 40تا60 درصد نیروى کار صنعت نفت را تامین مى کنند.همچنین اکثریت جمعیت شیعیان جهان در سه کشور همجوار خلیج فارس و در همسایگى این منطقه متمرکزند، زیرا 65 درصد از جمعیت بحرین،60 درصد از جمعیت عراق و بیش از 90 درصد از جمعیت ایران را شیعیان تشکیل مى دهند. شیعیان با دارا بودن مبانى عقیدتى، دینى،اخلاقى و سیاسى متفاوت با حکومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسیل سیاسى،بزرگترین و مهمترین گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مى روند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلایل سیاسى، امنیتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شیعیان استان شرقى عربستان را کمتر از میزان واقعى اعلام کرده اند، از اینرو آخرین آمار منتشر شده در مورد جمعیت شیعیان این منطقه قابل اعتماد نیست. یکى از گروه هاى ضد شیعه عربستان،آمار شیعیان این کشور اعم از اسماعیلیان و زیدیها را 970542 نفر اعلام کرده که این آمار معرف 5 درصد از جمعیت 058/409/19 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمریکا جمعیت شیعیان را که اکثریت آنها در استان شرقى عربستان ساکنند، 000/900 نفر اعلام کرد. با وجود این شواهد زیادى وجود دارد که نشان مى دهد تعداد واقعى شیعیان عربستان بیش از آمارهاى اعلام شده است و شیعیان «احساء» و «قطیف» پس از عراق بزرگترین جمعیت شیعه منطقه خلیج فارس را تشکیل مى دهند و در جهان عرب نیز پس از لبنان و عراق بزرگترین جمعیت شیعه محسوب مى شوند. با توجه به جمعیت و موقعیت استراتژیک شیعیان عربستان، این طیف در عرصه سیاسى عربستان و بطور کلى در منطقه نقش تعیین کننده و تاثیر گذارى ایفا مى کند . با مطالعه تاریخ روابط شیعیان عربستان با حکومت سعودى در دو قرن گذشته مى توان دریافت همچنان امکان بروز ناآرامى در مناطق شیعه نشین استان شرقى وجود دارد.

وهابیت: ایدئولوژى مبتنى بر سلطه

با ظهور وهابیت در سال 1745 در منطقه «نجد» عربستان و گسترش آن در این ناحیه دوره جدیدى براى شیعیان و گروه هاى دینى دیگر شبه جزیره عربستان آغاز شد که تاریخ و امور سیاسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقیقت وهابیون از دین به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروه هاى دینى دیگر استفاده کردند و مذهب را بهانه اى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اینرو نباید وهابیت را شعبه یا شق دیگرى از اسلام تلقى نمود زیرا این فرقه براى همه فرقه هاى اسلامى شبه جزیره عربستان و جهان اسلام مشکل ساز شده است.

«آنجلوکودیویلا» از اساتید روابط بین الملل دانشگاه «بستون»، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمین بیش از دیگران مهم است، زیرا موضع سازش ناپذیر و خصمانه وهابیون در درجه اول مسلمین و در درجه دوم غیر مسلمین را تحت الشعاع قرار مى دهد. وهابیون در ابتدا کوشیدند به شیوه اى خشونت آمیز، جامعه اى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ایجاد نمایند. این آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبینى خشک و جمود یافته این طیف است که بر اساس آن باید هنجارها و معیارهاى اسلام واقعى که توسط نیاکان و اجداد وهابیون نظیر «احمد بن حنبل»، «شیخ الاسلام ابن تیمیه»، «شیخ ابن قائم الجوزیه» و دیگران ارائه شده، جایگزین اعمال شیطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. این ایدئولوژى و جهان بینى دو وجه مرتبط با یکدیگر را در بر مى گیرد، بدین ترتیب که اولا در جهان بینى مذکور همه مسلمین غیر وهابى به جز غیر مسلمانانى که جهان بینى وهابیون را به رسمیت مى شناسند تکفیر شده اند، ثانیا بر اساس این ایدئولوژى باید با حمله و هجوم به جوامع دیگر،یک تحول بنیادین در سطح جهان ایجاد شود و امت اسلامى تشکیل شود.

از اینرو حکومت آل سعود کشورهاى همجوار خود را تکفیر نمود تا بدین طریق مشروعیت لازم براى حمله به سرزمین هاى آنان و اشغال ممالک آنها و تصاحب اموالشان را احراز نماید. کشور گشایى و توسعه قلمرو حکومت که در ایدئولوژى وهابیت ریشه دارد از ویژگیها و شاخصه هاى اصلى رژیم سعودى است. از نظر وهابیون در سنت اسلامى جنگ علیه مشرکین وظیفه اى دینى است و مومنین موظفند به این تکلیف عمل کنند تا شریعت یا قوانین الهى تحقق یافته و جنبه عینى پیدا کند و امت اسلامى تشکیل گردد.بر اساس این ایدئولوژى جنگ علیه همه مسلمانانى که دین آنان صحیح نیست، مجاز شمرده مى شود. «على الوردى» جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است این امر دستاویز و بهانه وهابیون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسیارى را که حتى تصور آنرا نمى کردند بدست آورند، در حالى که «ابن سند البصرى» معتقد است تکفیر دیگر مسلمین توسط وهابیون به همراه عوامل دیگر موجبات شکست و ناکامى آنان را در دوره دوم حکومت آل سعود فراهم آورد. از نظر «الوردى» بدون چنین دستاویزى قبایل بدوى به «دعوت» روى نمى آوردند و در واقع قبایل مذکور دعوت را بهانه اى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى که همکیشانشان و بومیان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعالیم دینى، آنان به واسطه این حملات از یک سو به کسب غنائم مادى و دنیوى نائل مى شدند و از سوى دیگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مى گرفتند. شیخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ایدئولوژى غلبه ( یا سلطه) در یکى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام «الدرعیه» متولد شد. ایده ها و افکار وى از اسلام سلاطین عثمانى، شریف هاى حجاز، رهبران «شَمَّر» منطقه «حیل» و شیعیان «احساء» و «قطیف» اثر پذیرفته بود. از دیدگاه وى اسلام قبل از هر چیز، نفى هر خدایى به غیر از خداى یگانه و نفى پرستش چیزهاى دیگر است. همه انواع شرک شیطانى اند و اشیاء پادشاه،پیامبر،درخت،مقبره و زیارتگاه قدیسین و اولیاءمى توانند عامل شرک باشند و در این رابطه همه آنها به یک اندازه اهریمنى اند. بنابراین نظامیان وهابى، مقابر اصحاب و نزدیکان پیامبر(ص) را نابود کردند، زیرا در نظر آنان این مقابر توسط مردم تقدیس شدند و بالطبع عامل شرک آنها بشمار مى رفتند. از نظر شیخ ابن عبد الوهاب، شیطان اکثر انسانها را گمراه نموده و شرک و بت پرستى زمین را پر کرده است. وى به شاگردان و پیروان خود توصیه کرد از نظر روحى و فیزیکى از جامعه جاهل خود فاصله بگیرند و به مناطق دیگر مهاجرت کنند، بدین ترتیب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در «الدرعیه» تشکیل شد و به سرزمین مهاجرین و اسلام شهرت یافت، این بدان معناست که مهاجرت به جامعه جدید پیش شرط اساسى عینیت یافتن اسلام تلقى مى شد. عبدالوهاب مهاجرت را یک تکلیف و وظیفه دینى و جزو بهترین اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دین و ایمان مومنین را منوط به آن دانسته است. بنابراین منطقه «نجد» به سرزمین مهاجرین مشهور شد، زیرا گروهى از مسلمین که مهاجرون نامیده مى شدند بموجب حکم امام خود به این ناحیه مهاجرت کردند و در آن سکنى گزیدند. با بررسى واژه هجرت و زمینه هاى کاربرد آن مى توان در یافت که هجرت مقدمه و اولین و مهمترین گام به سوى جهاد است و این دو واژه با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ اند. در حقیقت سیر حوادث نشان مى دهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و این دو جداى از یکدیگر نبوده اند. شیخ عبدالرحمن الشیخ، از فرزندان بنیان گذار وهابیت در رابطه با هجرت که به معناى مهاجرت از سرزمین شرک به سرزمین اسلام است، چنین مى گوید: «هنگامى که بى عدالتى ، عصیان و نافرمانى فراگیر شد، خداوند به هجرت امر کرد تا دین مصون بماند و مومنین با مردم عاصى و نافرمان عجین و همنشین نگردند و روحشان از شر شیاطین حفظ شود و مومنین تسلیم امر خدا از فرقه فاسد اهریمنى متمایز و جدا گردند و بیرق اسلام به اهتزاز درآید. بدون هجرت، دین پا بر جا نمى ماند و پرستش خدا محقق نمى گردد و مبارزه با شرک، ظلم و شیطان امکان پذیر نیست». بدین ترتیب بسیارى از پیروان شیخ محمد ابن عبدالوهاب به آشیانه و مأواى جدید و (به زعم خودشان) به مومنین واقعى پیوستند تا با ملحق شدن به سپاهیان، به مناطق همجوار یورش ببرند. وقایع مذکور از دیدگاههاى بنیان گذار وهابیت ناشى مى شد، زیرا وى دنیا را به دو قسمت تقسیم نمود: سرزمین اسلام یا دار الاسلام و سرزمین جنگ یا دار الحرب که سرزمین مشرکین نیز نامیده مى شد و همه مسلمین غیر وهابى را در بر مى گرفت. «داوود باش»، نائب السلطنه عثمانیان در بغداد (1817-1831) ، احکام تکفیر وهابیون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً این احکام را تأیید کرد و پیروان عثمانیان را مشرک و کافر نامید. همچنین شیخ حمد بن عتیق (1812-1883)، از علماى برجسته وهابى در عهد حکومت فیصل بن ترکى در دوره دوم حکومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پایگاه شرک نامید. عبدالعزیز ابن سعود نیز در مورد ساکنین مکه همین عقیده را داشت و آنان را مشرک خواند. اظهارات وى در این رابطه بدین قرار است: «اگر شما انگلیسى ها به من پیشنهاد کنید با یکى از دخترانتان ازدواج کنم آنرا مى پذیرم، مشروط بر اینکه فرزندان حاصل از این ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نیستم با دختر شریف، دخترى از اهل مکه یا دیگر مسلمین که از نظر ما مشرکند ازدواج کنم.گوشت اهشامى که بدست مسیحیان ذبح شده اند را مى خورم و در این رابطه مشکلى وجود ندارد، زیرا یهودیان و مسیحیان اهل کتابند ولى مشرک یعنى کسى که در پرستش خدا شریک قرار داده (از قبیل اشیاء یا مخلوقات خدا) از نظر ما پلید و نجس است و خوردن اهشامى که بدست وى ذبح شده اند کراهت دارد. حاجت خواستن از کعبه، پیامبران و اولیاء و قدیسین، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت علیه قرآن است و این امور در سرزمین شرک معمول است. حتى کم خرد ترین افراد مى دانند که این کشور سرزمین کفر و شرک است، به ویژه اگر مردم این سرزمین نسبت به موحدین خصومت نشان دهند و تلاش کنند آنان را از سرزمین هاى اسلام طرد نمایند. این شرک از مردم شهر سر چشمه نمى گیرد بلکه همانگونه که نقل کرده اند، از غرور و جهل ناشى مى شود و «عمربن لوحیّ» مروج و عامل بقاى آن بوده است».

بدین ترتیب در نظر وهابیون مفهوم تکفیر با مفهوم جهاد و هجوم در هم آمیخته است، زیرا جهاد فقط در صورت تکفیر جوامع هدف، توجیه پذیر است. حکومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبدیل شد و آل سعود مشروعیت خود را بر اساس این سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراین وهابیت به دین حکومت تبدیل شد و به عنوان ابزارى علیه فرقه هاى دیگر و در جهت تحقق اهداف سیاسى دیگر بکار گرفته شد. مسلما مشروعیت کنونى حاکمیت خاندان آل سعود بر پایه وهابیت استوار شده است . ایدئولوژى وهابیت غلبه و سلطه بر همه مسلمین است و فقط به مسلمین عربستان سعودى محدود نمى شود و مسلمانان دیگر نقاط جهان را نیز در بر مى گیرد.در تاریخ سیاسى عربستان این ایدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سیاسى بکار گرفته شده است.

تأثیر وهابیت بر شیعیان

شیعیان استان شرقى عربستان اثنى عشرى اند. وهابیون علیرغم اینکه از نظر جمعیتى اقلیت محسوب مى شوند، حکومت را در دست گرفته اند.اختلاف اصلى شیعیان و وهابیون در حوزه کلام، حول مسئله توحید است. وهابیون معتقدند شیعیان پرستش خدا را با تقدیس و تکریم اولیاء در هم آمیخته اند و مبحث جانشینى پیامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف این دو طیف است. وهابیون مانند اهل تسنن عقاید شیعیان را مردود مى دانند. این اختلاف دیدگاه ها موجب بروز شکاف عمیقى بین شیعیان و حکومت سعودى ایجاد کرده است. با تشکیل حکومت فرقه گرا در نجد ناآرامى ها در مناطق شیعه نشین آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد «محمد ابن سعود»، حاکم نجد با «شیخ محمد ابن عبدالوهاب» ( تولد 1307)، ایدئولوژى حکومت شکل گرفت. از آن پس شیعیان استان نفت خیز شرقى عربستان در معرض بى عدالتى ها و رفتار تبعیض آمیز حکومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو یا طبقه پایین جامعه محسوب مى شوند و از حقوق اولیه و مسلم خود محروم شده اند. در نتیجه این رفتارهاى تبعیض آمیز و ناعادلانه و در پى محرومیت شیعیان از حقوق اولیه خود، آنان با یکدیگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژیم سعودى بر خاستند. وهابیون زیر بیرق آل سعود از ایده توحید جانبدارى مى کردند و شیخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأکید مى نمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأکید داشت و توسل، تقدیس اولیاء و شفاعت را باطل مى دانست. از نظر وهابیون، اعمال اکثر مسلمین به شرک آلوده است، تا جایى که سنگها و درختان را مى پرستند. شیخ عبدالوهاب معتقد است روافض یا شیعیان، نخستین کسانى بودند که شرک را در میان امت اسلام رواج دادند، زیرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشکلات خود به ائمه(ع) متوسل مى شوند. وهابیون این امر را توجیحى مناسب براى اعلام جهاد علیه شیعیان و ضبط اموالشان مى دانستند و آنان را مجبور مى کردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهیان نجد با الهام از تعالیم شیخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان یورش مى بردند. به نقل از «ابن غنم» از مورخین وهابى، حمله به «احساء» در سال 1791، با هدف پاکسازى این منطقه از بتها و صورت هاى شرک آمیز صورت گرفت. در پى این حملات، سپاهیان وهابى مساجد و حسینیه ها و مقابر اولیاء و اماکن مقدس شیعیان را تخریب و ویران نمودند. در این دوره سرکرده وهابیون بنام «سعود الکبیر» دستور داد مبانى عقیدتى وهابیت به مردم تحمیل شود و عقاید شیعیان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقیقت آل سعود تلاش کرد به هر شیوه ممکن اسلام وهابى را به مردم دیکته کند. در سال 1801-2 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان کشانده و به عراق لشگر کشى کردند. آنان راه کربلا را در پیش گرفتند تا حرم امام حسین(ع) را تخریب کنند. «ابن بشر» مورخ مشهور سعودى در این رابطه چنین مى نویسد: «سپاهیان وهابى - سعودى راهى کربلا شدند و پس از رسیدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهیان به شهر یورش بردند و اکثر مردم کوچه و بازار را قتل عام کردند، آنان حتى خانه هاى مردم و گنبد و مزار امام حسین (ع) را ویران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و دیگر اشیاء را تصاحب کرده و بین خود تقسیم نمودند». به علت ضعف حکومت در دوره دوم حکومت سعودى (1824-91) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى «ترکى»، حاکم سعودى ( 1824-34) مواضع فرقه گرایانه خود را در قبال شیعیان منطقه «احساء» تغییر نداد. وى تلاش کرد آرامش این منطقه شیعه نشین را حفظ کند تا از این طریق حمایت شیعیان را جلب کند و حکومت خود را در این منطقه استحکام و تداوم بخشد. با وجود این، شواهد موجود نشان مى دهد در این دوره حکومت مالیات هاى سنگین را به شیعیان تحمیل مى کرده و مردم از مشکلات اقتصادى به شدت رنج مى بردند. در دوره حکومت «فیصل بن ترکى» ، شیخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شیخ، از علماى وهابى، حاکم را ترغیب کرد در مورد عقاید دینى مردم «احساء» و «قطیف» تحقیق کند. وى به حاکم توصیه کرد شیعیان را مجبور کند تعالیم اسلام وهابى را بپذیرند. عبدالعزیز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسید و دوره سوم حکومت سعودى آغاز شد. حاکم جدید نیز تمایل خود را براى تصرف مجدد «الحصا» و «قطیف» آشکار نمود. قبل از اینکه ابن سعود سپاه خود را روانه قطیف کند، نامه اى به نجباى این منطقه فرستاد و آنان را تهدید کرد چنانچه مانع از پیشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتیجه شیعیان قطیف بدون مقاومت تسلیم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شیعه قطیف و احساء براى قائم مقام ترکى نامه اى فرستادند و از وى خواستند این نامه را به ابن سعود تسلیم نماید. به نقل از یکى از مجتهدین مشهور شیعه به نام «شیخ على ابوالحسن الخُنَیزى» (1874-1944) مردم از سپاهیان ابن سعود به گرمى استقبال کردند و «عبدالرحمن ابن سویلم»، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطیف شد. «الخنیزى» آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونریزى وارد شهر شد چنان که گویى گم گشته اى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود این همه نرمش و ملایمت شیعیان و تسلیم صلح آمیز آنها در مقابل حکومت ابن سعود، همچنان حکومت آنان را سرکوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شیعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد کرد باید او را به عنوان امیر خود به رسمیت بشناسند و خود را با احکام وهابیت تطبیق دهند. سپس حاکم جدیدى براى قطیف منصوب کرد و احکام چهار گانه خود را به مردم این ناحیه تحمیل نمود. احکام مذکور بدین قرار بودند: 1- شیعیان قطیف باید به صورت مکتوب اذعان کنند قطیف به نیاکان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطیف موظفند به دیدن ابن سعود بروند و با وى بیعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نیاز، هر یک از روستاهاى منطقه قطیف باید ده مرد جنگى به سپاهیان ابن سعود پیشکش کند. 4- صدور سبزیجات و میوه به بحرین ممنوع است.

علماى شیعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شیعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آمیز حکومت صبر کنند و با شرایط موجود سازش یابند. با این حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دینى شیعیان فرو گذار نکردند. به نقل از منابع شیعه، در پى سقوط «احساء» در سال 1913و استیلاى وهابیون برآن، بین «شیخ موسى ابو خمسین»، از رهبران دینى شیعه «احساء» و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس این توافقات ابن سعود پذیرفت آزادى دینى شیعیان را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینکه شیعیان نسبت به حکومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذکور به صورت مکتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسمیت نشناختند، اما علماء و شخصیت هاى برجسته شیعه متفق القولند که این توافقات بین طرفین صورت گرفته است. با این همه، شیعیان همچنان بیش از پیش مورد آزار و شکنجه حکومت قرار گرفتند و سپاه ایدئولوژیک ابن سعود موسوم به «اخوان» با برنامه اى منسجم تلاش کرد شیعیان را وادار کند به وهابیت بگروند. به دستور ابن سعود، شیعیان از مرثیه سرایى در حسینیه ها منع شدند و براى کسانى که از دستور وى سرپیچى مى کردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعیین شد و گروه اخوان، بسیارى از شیعیان بحرینى ساکن قطیف را قتل عام کرد.ابن سعود ادعا کرد از سال1922 فشار علیه شیعیان کاسته شد و وضعیت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود یافت،این در حالیست که بر خلاف ادعاى وى، شکایت شیعیان در سال 1923 از اوضاع حاکم نشان مى دهد شیعیان احساء و قطیف از آزادى دینى که قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.

شاهد دیگر این وضعیت، متوسل شدن شیعیان به نیروهاى انگلیسى است. آنان از انگلیسیها خواستند ابن سعود را متقاعد کنند به آزار و اذیت شیعیان خاتمه دهد. یکى از مقامات رسمى انگلیسى در گزارش مربوط به سال 1924 به این نکته اشاره کرده و مى گوید در سال 1923 مردم و بویژه تجار و پیله وران احساء از مالیات ظالمانه و سنگین حکومت ابن سعود اظهار نارضایتى مى کردند.

فتواى سال 1927

مدت کوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزیره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تیره شد. رهبران گروه اخوان احساس کردند محبوبیت خود را از دست داده اند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشیر اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمى شوند و ناگزیر بودند غنائم خود را پس دهند، از اینرو مصمم شدند علیه ابن سعود شورش کنند. بنابراین رهبران گروه اخوان از قبایل «مُطَیر» ، «عُتَیبه» و «عجمان» که هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مى شدند، در سال 1962 در «العرتاویّه» گرد هم آمدند. آنان تصمیم گرفتند (به زعم خود) از دین خدا دفاع کنند و علیه کفار کشورهاى همجوار حکم جهاد صادر کردند. در طى این گردهمایى گروه اخوان بطور صریح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم کرد در ملزم کردن شیعیان احساء و قطیف به پذیرش مذهب وهابیت قصور ورزیده است.

در پى این وقایع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در ریاض دیدار کند. وى در طى این دیدار بر پایبندى خود به شریعت و اهتمام به تحقق آن تاکید نمود. نشست مذکور با صدور فتوایى از سوى علما به پایان رسید که اهداف گروه اخوان را تامین مى نمود.مضمون فتواى مذکور در رابطه با شیعیان احساء بدین قرار است :

«روافض احساء باید به اسلام حقیقى بگروند و آئین هاى دینى منحط خود را ترک کنند. از امام ابن سعود تقاضا مى کنیم به «ابن جیلوو» قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شیعیان را نزد «شیخ ابن بِشر» احضار نماید و آنان در محضر وى متعهد شوند که از دین خدا و رسولش پیروى خواهند کرد، توسل به اهلبیت (ع) را ترک خواهند نمود، از ترویج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى یومیه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مى فرستیم. شیعیان باید سه اصل وهابیت را مطالعه نموده و از آن پیروى کنند. عبادتگاه ها و حسینیه هاى شیعیان باید نابود و ویران گردند و کسانى که از این رویه تبعیت نکنند تبعید مى شوند.

در رابطه با شیعیان قطیف، به امام توصیه مى کنیم مبلغین و وعاظ را به بخشها و روستاهایى که تحت کنترل مسلمین درآمده اند بفرستد و باید قوانین شریعت در این مناطق به اجرا در آید».

بر خلاف نظر آن دسته که معتقدند این فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روایات بسیارى نشان مى دهد که اقدامات جدى در جهت تحقق این فتوا بعمل آمد و سختگیرى هاى بسیارى در مورد شیعیان روا داشته شد و دستگاه حاکم شیعیان را مجبور کرد از احکام علماى وهابى پیروى کنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بکار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شیعیان قطیف در سال 1927 براى نماینده حاکم بحرین نامه اى فرستادند و طى آن از رفتار حکومت ابن سعود شکایت کردند، زیرا حکومت آنانرا مجبور کرده بود نماز را به امامت یک پسر بچه اقامه کنند. علاوه بر این 500 نفر از شیعیان در همان سال شکایت نامه اى را امضاء نمودند و براى «حمد ابن عیسى الخلیفه» شیخ و حاکم بحرین فرستادند. در این شکایت نامه، شیعیان اظهار کردند: «عبد العزیز بن سعود» بیش ازاندازه بر ما سختگیرى مى کند و ما تاب این همه آزار و اذیت را نداریم، زیرا وى به نحو بى سابقه اى ما را شکنجه مى کند». شیعیان به حاکم بحرین متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ایذاء، اذیت و تجاوز حکومت سعودى حمایت نماید و خاطر نشان کردند از حق آزادى دینى محروم شده اند و ممکن است اموال خود را از دست بدهند.

ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شیعه نشین احساء فرستاد تا شیعیان را مجبور کنند به وهابیت بگروند.

در اینجا لازم است اهداف اصلى این فتوا شرح داده شود. یکى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شیخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معیار مشروعیت بود. بعبارت دیگر، این فتوا از سیاست و ایدئولوژى حکومت سعودى برخاسته بود،زیرا رژیم تلاش مى کرد حاکمیت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذکور اهداف و دکترین وهابیون را تامین و تائید مى نمود. براساس فتواى مذکور، حکومت ابن سعود باید بر پایه مجموعه اى از مبانى روشن و واضح استوار مى شد که مهمترین آنها تاکید بر توحید و نفى اعمال شرک آمیز بود. این بدان معنا است که مشروعیت حکومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشرکین، بویژه شیعیان وابسته بود.

براساس دیدگاه وهابیون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعیت حکومت سعودى عملاً به موضع گیرى آن در قبال شیعیان بستگى داشته است.

در این رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفین مشروعیت حکومت سعودى اشاره مى کنیم که اهمیت فوق العاده فتوا را بر مى تاباند. «جُهیمن العُتَیبى» رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رساله اى را با عنوان «حکومت، بیعت و اطاعت» منتشر نمود و در آن حکام سعودى را به علت پناه دادن به مشرکین، شیعیان و روافض سرزنش کرد. وى حکام سعودى را که حکومت خود را حکومت توحید مى نامیدند محکوم نمود و در این رابطه نوشت: «نحوه برخورد حکومت سعودى با مسلمین، مسیحیان و مشرکین یکسان است و مذهب روافض و شیعیان را مانند مذاهب دیگر به رسمیت مى شناسد. کسانى که با حکومت سازش نکنند مورد حمله قرار مى گیرند و هر کس مشرکینى را که به (امام) على (ع) و (امام) حسین (ع) متوسل مى شوند هلاک کند، کشته مى شود».

در واقع «جُهیمَن» شکایت پیشین گروه اخوان یعنى ممنوعیت تبلیغ توحید (وهابى) در ممالک همجوار به ویژه کشور شیعه نشین عراق را تکرار نمود. در سال 1993، «شیخ نصیر العُمَر»، از عملگرایان برجسته نئوسلفى نامه اى را به شوراى عالى علما (هیئت کِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شیعیان در همه عرصه هاى حکومت حرمین الشریفین مربوط مى شد. در نامه مذکور «العُمَر» توجه حکومت را به این مهم جلب کرد که شیعیان در عرصه هاى آموزشى، تجارى و کشاورزى به موقعیت هاى ممتاز اجتماعى دست یافته و مذهب خود را تبلیغ مى کنند و این روند رو به گسترش است. «العُمَر» با نوشتن این نامه در صدد بود به علماء و حکومت یاد آورى کند با اتخاذ موضع تساهل آمیز نسبت به شیعیان مشروعیت آنان زیر سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شیعیان را اینگونه توصیف نموده است: «آنان مى خواهند تشیع به عنوان یک مذهب فقهى به رسمیت شناخته شود و آزادى دینى و مقدس شمرده شدن اماکن دینى خود را مطالبه مى کنند، آنان مى خواهند از حق ساختن حسینیه برخوردار شوند، مذهب تشیع را در مدارس خود تعلیم دهند، کتب شیعى را نشر دهند و حکومت به مبارزه خود علیه تشیع خاتمه دهد».

به عبارت دیگر نحوه عملکرد حکومت در تحمیل مبانى عقیدتى وهابیت به گروه هاى دیگر به عنوان ملاک و معیار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود این، بعلت مقاومت شدید غیر وهابیون و بویژه شیعیان اهداف حکام سعودى تحقق پیدا نکرد.

با گسترش موج نارضایتى شیعیان، ابن سعود تصمیم گرفت احکام دینى جدید تحمیل شده به شیعیان را لغو نماید و سرانجام «متوّعین وهابى» (مَتَوعه در زبان عامیانه سعودى) از منطقه قطیف بر چیده شدند. مجتهدین شیعه در پاسخ به این موضع حکومت فتوایى صادر کردند که شیعیان قطیف را ملزم مى نمود از شاه عبدالعزیز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت علیه حکومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شیعیان در روستاى «العوامیّه» به رهبرى مجتهدى بنام «شیخ محمد النِمر» این فتوا صادر شد. از آنجا که وهابیون در حکومت از نفوذ زیادى برخوردار بودند از فتواى مذکور در جهت مقاصد خود سو استفاده کردند و بواسطه آن مشروعیت لازم را براى آزار و اذیت شیعیان بدست آوردند. بدین ترتیب فتواى مذکور، مشروعیت لازم را براى «متوّعین» فراهم نمود تا با حملات فیزیکى از انجام مراسم و آئین هاى مذهبى شیعیان ممانعت بعمل آورند.

ادامه دارد...

نظرات 2 + ارسال نظر
سیدمحمدحسن سادات چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ http://balkhabnice.blogfa.com/

سلام عصر شما بخیر واقیت های بسیاری را برایم فهماندید تشکر راستی بعضی از مطالب آن را در بلخاب زیبا منتشر خواهم کرد درضمن شما را لینک کردم شما هم اگه دوست داشتین منو به اسم بلخاب زیبا لینک کنید تشکر

بچشم سید جون.

سولماز پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ق.ظ http://urmiye.blogsky.com/

سلاملار قارداش
ممکنسه تورکی نوحه ده قویاسینیز
ساغ اولون

گوزلر اوسته. مداحی ترکی قسمتینده تورکی نوحه لر قویمیشام قولاق آسون. یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد